جملات جالب
جملات جالب ..عاشقانه...لطیفه...پند آموز..اس ام اس.....
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 16:15 :: نويسنده : اشکان

 

دفترچه ی کهنه ی من طاقت رفتنت نداشت

                                                     بغض گلمو پاره کرد، صدای تازه ای نداشت

دفترچه ی کهنه ی من برگه ی تازه ای نداشت

                                              درسته که دلش شکست ولی بازم گله نداشت

دفترچه ی کهنه طاقت دوریتو نداشت

                                            رفتو یه گوشه ای نشست طاقت دیدن رو نداشت

دفترچه ی کهنه من قلب تپنده ای نداشت

                                           برگ خودش رو پاره کرد ، جای قدم های تو کاشت

دفترچه ی کهنه من تصویری از شکل تو بود

                                               خط خطی های دست من به یاد چشمانه تو بود

دفترچه ی  کهنه من نقش قشنگ کوچه بود

                                                       صدای مهربون عشق میون سیمای تو بود

دفترچه ی  کهنه من قطر ه ی اشکای تو بود

                                                   چکیدو خاطراتمو با خودش تا آخر دنیا کشوند


 

شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 13:32 :: نويسنده : اشکان

 
راننده : دیگه دارم كم كم ریپ میزنم مثل ماشینهای تصادفی شدم اگه همینطوری پیش بره باید برم زیر دست اراقچی قلبمم به روغن سوزی افتاده پدرعشق بسوزه

معلم ریاضی : نمیدنم چرا جواب تمام مسائلم بی نهایت میشه یا بی جواب میمونه هرچی تفریق میكنم جمع میشه هرچی جمع میكنم كم میشه از ضرب كه مپرس آه

مهندس كامپیوتر : ای آنكه مرا دی سی كرده ای و در وجودم ویروس بلاستر 2003 فرستاده ای كی دوباره من را ری پیر خواهی كرد ؟ به فریاد گرافیكم برس

دكتر : چند سالی است كه به زخم مریضانم مرحم میگذارم و از چنگال مرگ رهایشان میكنم ! كو طبیبی كه به زخمم مرحم گذارد و دلم را آزاد گرداند

ساغی : می میدهم و غم كسان میگیرم از لطف تو می كجا غمین میبینم
حالا كه شدم عاشق ودل در بند است می را ز شفا بیچاره ترین میبینم

عینك فروش : اگر روزی بگویم عاشقم بر من نخندید كه شغلم عاشقی دارد فراوان
بسازم بهر هر چشمی من عینك گرفتارم كند چشمی چه آسان

 

شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 1:26 :: نويسنده : اشکان

 

برای خریدن عشق هرکس هرچه که داشت آورد

دیوانه هیچ نداشتوگریست

گمان کردند چون هیچ ندارد میگرید

اما هیچ کس ندانست که قیمت عشق اشک است

جمعه 14 بهمن 1390برچسب:, :: 22:59 :: نويسنده : اشکان

کاش میشد هیچکس تنها نبود

 


 

کاش میشد دیدنت رویا نبود

گفته بودی باتو میمانم ولی

رفتی و گفتی که اینجا جا نبود

سالیان سال تنها مانده ام

شاید این رفتن سزای من نبود

من دعا کردم برای بازگشت

دستهای تو ولی بالا نبود

باز هم گفتی که فردا میرسی

کاش روز دیدنت فردا نبود ...

جمعه 14 بهمن 1390برچسب:, :: 20:29 :: نويسنده : اشکان

 

 

با شمایم نشنیدید ؟ جوابم بدهید

 

 تشنگی کشت مرا جرعه ی آبم بدهید

 

تشنه ام وای اگر آب به دستم نرسد

 

دست کم آب ندادید سرابم بدهید

 

سال ها هست که این شهر به خود مست ندید

 

عقل ارزانی تان باد شرابم بدهید

 

درد عشق است که جز مرگ ندارد مرحم

 

چوبه ی دار مهیاست طنابم بدهید

 

خواب تا مرگ،کسی گفت فقط یک نفس است

 

قسمتم مرگ نشد فرصت خوابم بدهید

 

گفته بودید که هر جرم عذابی دارد

 

عاشقی جرم بزرگی ست عذابم بدهید


 

پنج شنبه 13 بهمن 1390برچسب:, :: 16:18 :: نويسنده : اشکان

 

 

 

زرد است كه لبريز حقايق شده است

تلخ است كه با درد موافق شده است

شاعر نشدي وگرنه مي فهميدي

پاييز بهاريست كه عاشق شده است

 

دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, :: 16:38 :: نويسنده : اشکان

 

 

باز باران !
نه نگو یید با ترانه !
می سرایم این ترانه جور دیگر :


باز باران بی ترانه
دانه دانه
میخورد بر بام خانه
یادم آید روز باران ...

پا به پای بغض سنگین
تلخ و غمگین
دل شکسته
اشک ریزان
عاشقی سر خورده بودم
میدریدم قلب خود را
دور میگشتی تو از من
با دو چشم خیس و گریان .
میشنیدم از دل خود
این نوای کودکانه
پر بهانه
زود بر گردی به خانه .
یادت آید ؟
هستی من !
آن دل تو جار میزد
این ترانه
باز باران ،
باز میگردم به خانه ...

 

یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, :: 21:28 :: نويسنده : اشکان

 

 

 

در حنجره‌ام شور صدا نیست رفیق

یک لحظه دلم ز غم جدا نیست رفیق

بگذار که قصه را به پایان ببرم

آخر غم من یکی دو تا نیست رفیق . . .

یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, :: 20:51 :: نويسنده : اشکان

 

 


زندگی آرام است، مثل آرامش یک خواب بلند.

زندگی شیرین است، مثل شیرینی یک روز قشنگ.

زندگی رویایی است، مثل رویای ِیکی کودک ناز.

زندگی زیبایی است، مثل زیبایی یک غنچه ی باز.

زندگی تک تک این ساعتهاست، زندگی چرخش این عقربه هاست،

زندگی راز دل مادر من. زندگی پینه ی دست پدر است، زندگی مثل زمان در گذر…

 

یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, :: 20:30 :: نويسنده : اشکان

 

 

تو آن فرشته ای که وقتی در فصل بهار راه می روی ، برگ درختان

انتظار پاییز را می کشند تا جای پاهایت را بوسه بزنند

یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, :: 20:19 :: نويسنده : اشکان

 

 

 

 

ای نامت از دل و جان ، در همه جا به هر زبان جاری است

عطر پاک نفست ، سبز و رها از آسمان جاری است

نور یادت همه شب ، در دل ما چو کهکشان جاری است

تو نسیم خوش نفسی ، من کویر خار و خسم

یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, :: 20:8 :: نويسنده : اشکان


 

 

سکوت حقیقت است

 

فریاد است

 

سرشار از سخنان ناگفته است

 

از حرکات ناکرده

 

اعتراف به عشق های نهان

 

و ببین که این بغض بی صدای من

 

اعتراف

به عشق همیشگی توست

شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, :: 23:17 :: نويسنده : اشکان

گر من شاعرم شعرم تو هستی

اگر من عاشقم ، عشقم تو هستی

اگر من یک کتاب کهنه هستم

بدان زیبا ترین برگش تو هستی

 

در زدم او گفت جانم کیستی؟

گفتمش تو عاشق من نیستی؟

گفت نه، اما ببینم تا به کی٬

پشت این در منتظر می ایستی؟

 عمری به دنبالت کشاندی…

سرنجامم به خاکستر نشاندی…

ربودی دفتر دل را و افسوس…

که سطری هم از این دفتر نخواندی

 

دیروز تمام خاطرات با تو بودن را دور ریختم…

امروز هر چه مینمیگم دوستت دارم

نمیگم عاشقتم

میگم دیونتم كه اگه یه روز ناراحتت كردم بگی بیخیال دیونست

گردم خودم را پیدا نمی کنم

 

زندگی زیباست زشتی‌های آن تقصیر ماست، در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست! زندگی آب روانی است روان می‌گذرد… آنچه تقدیر من و توست همان می‌گذرد

 

اگه خوابت اومد بیا تو چشام بخواب
اگه اشک نذاشت بیا تو قلبم بخواب 
اگه صدای قلبم نذاشت من میمیرم ، تو سیر بخواب

 

تو رفتی و من شدم لحظه شمارت

دو قطره اشک مانده یادگارت 

اگر برگشتی و من را ندیدی

بدان که مرده ام از انتظارت

یه چی میگم یادتون بمونه : تو این دنیا همه عاشق میشن اما زود عشقشونو از دست میدن !!!
باز عاشق میشن و باز از دست میدن
یواش یواش این میشه تفریح شون ، آخرش میشن یه آدم هرز ، تو اینجوری نباش

 

آنجا که تویی ، رهگذری نیست مرا
جز دوری تو غم دیگری نیست مرا
خواهم که به جانبت پرواز کنم
حیف است که هیچ بال و پری نیست مر


عشق اینه که دعات کنن
نبینی نگاهت کنن ، ندونی و یادت کنن

چه دعایی کنمت بهتر از این
خنده ات از ته دل
گریه ات از سر شوق

 

گرچه ما خوابیده اندر سایه ایم
در رفاقت تا قیامت پایه ایم

 

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها
چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها
کسی به حال شقایق دلش نمی سوزه
و او هنوز شکوفاست بین آدمها

 

بیا دنیا رو قسمت کنیم
آسمون واسه تو ابراش واسه من
دریا واسه تو موجاش واسه من
خورشید واسه تو ماه واسه من
اصلا دنیا مال تو ، تو مال من

از دوستت دارم نوشتم ؛ پاره کردی
احساس زیبای مرا آواره کردی
گفتم بدون شاه عشقت کیش و ماتم
ماتم چطور این عاشقی‌ را چاره کردی ؟؟؟

 

باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند.
 نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …

دلم برای کسی تنگ است ه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…

دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…

دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…

دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…

دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…

دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…

دلم برای کسی تنگ است  که دل تنگ دل تنگی هایم است…

 

 

 

همه گویند که رنگی به رخسار ندارم

 

 

 

مرض و درد دل خویش ندانم     

 

 

 

گفتند راهی شو سوی می کده سازند تورا

 

 

 

 

 

نوش جامی ز آن می ، کندت از بند رها

 

 

 

اولین جام که نوشیدمش از بهر شفا 

 

 

 

 

 

ناگهان یادی نیفتاد ز یادم جز خدا   

 

 

 

دگر از خود دگرگون و پریشان شدم  

 

 

 

همچو نادانی ز کار خویش پشیمان شدم

 

 

 

 

 

سر در گریبان فرو برده و آهسته به راه افتادم

 

 

 

 

 

در راه روان بودم و ناگه به چاه افتادم

 

 

 

از درد دل و پای خودم ناله کنان می گفتم

 

 

 

هر که دورش کند از خود ، نادم به پایش افتد

 

 

 

کس ندانست مرض و درد دل من چیست

 

 

 

 

 

مرحم و دوری از یاد خدا می و می کده ها نیست

 

 

 

آگه شده از یاد خدا با خود چنان می گفتم 

 

هر کجا باشی و باشم سوی تو بر سجده می افتم

 

 

 



بی تو من چیستم؟

ابر اندوه… 

 بی تو برگ پاییزم در پنجه ی باد

  بی تو اشکم…
دردم…

آهم…آشیان برده ز  یاد

مرغ درمانده به شب گمراهم

بی تو خاکستر سردم

خاموش…

نتپد دیگر در سینه ی من دل با شوق…

نه مرا بر لب بانگ شادی نه خروش… 

  با تو چون سرو استوارم از باد …

  همچو قاصدکان رقصانم…شاد

با تو خورشید،نورش را می تاباند تا آن سوی تاریکی ها

با تو آن غنچه ی سرمست…

آن آواز خوش بلبلکان می شوم.

  آری بی تو هیچ و با تو من،من می شو
م

 

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 411
بازدید کل : 317992
تعداد مطالب : 68
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


ابزار وبلاگنویسی