جملات جالب
جملات جالب ..عاشقانه...لطیفه...پند آموز..اس ام اس.....
یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, :: 20:19 :: نويسنده : اشکان

 

 

 

 

ای نامت از دل و جان ، در همه جا به هر زبان جاری است

عطر پاک نفست ، سبز و رها از آسمان جاری است

نور یادت همه شب ، در دل ما چو کهکشان جاری است

تو نسیم خوش نفسی ، من کویر خار و خسم

یک شنبه 9 بهمن 1390برچسب:, :: 20:8 :: نويسنده : اشکان


 

 

سکوت حقیقت است

 

فریاد است

 

سرشار از سخنان ناگفته است

 

از حرکات ناکرده

 

اعتراف به عشق های نهان

 

و ببین که این بغض بی صدای من

 

اعتراف

به عشق همیشگی توست

شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, :: 23:17 :: نويسنده : اشکان

گر من شاعرم شعرم تو هستی

اگر من عاشقم ، عشقم تو هستی

اگر من یک کتاب کهنه هستم

بدان زیبا ترین برگش تو هستی

 

در زدم او گفت جانم کیستی؟

گفتمش تو عاشق من نیستی؟

گفت نه، اما ببینم تا به کی٬

پشت این در منتظر می ایستی؟

 عمری به دنبالت کشاندی…

سرنجامم به خاکستر نشاندی…

ربودی دفتر دل را و افسوس…

که سطری هم از این دفتر نخواندی

 

دیروز تمام خاطرات با تو بودن را دور ریختم…

امروز هر چه مینمیگم دوستت دارم

نمیگم عاشقتم

میگم دیونتم كه اگه یه روز ناراحتت كردم بگی بیخیال دیونست

گردم خودم را پیدا نمی کنم

 

زندگی زیباست زشتی‌های آن تقصیر ماست، در مسیرش هرچه نازیباست آن تدبیر ماست! زندگی آب روانی است روان می‌گذرد… آنچه تقدیر من و توست همان می‌گذرد

 

اگه خوابت اومد بیا تو چشام بخواب
اگه اشک نذاشت بیا تو قلبم بخواب 
اگه صدای قلبم نذاشت من میمیرم ، تو سیر بخواب

 

تو رفتی و من شدم لحظه شمارت

دو قطره اشک مانده یادگارت 

اگر برگشتی و من را ندیدی

بدان که مرده ام از انتظارت

یه چی میگم یادتون بمونه : تو این دنیا همه عاشق میشن اما زود عشقشونو از دست میدن !!!
باز عاشق میشن و باز از دست میدن
یواش یواش این میشه تفریح شون ، آخرش میشن یه آدم هرز ، تو اینجوری نباش

 

آنجا که تویی ، رهگذری نیست مرا
جز دوری تو غم دیگری نیست مرا
خواهم که به جانبت پرواز کنم
حیف است که هیچ بال و پری نیست مر


عشق اینه که دعات کنن
نبینی نگاهت کنن ، ندونی و یادت کنن

چه دعایی کنمت بهتر از این
خنده ات از ته دل
گریه ات از سر شوق

 

گرچه ما خوابیده اندر سایه ایم
در رفاقت تا قیامت پایه ایم

 

چه قدر فاصله اینجاست بین آدمها
چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها
کسی به حال شقایق دلش نمی سوزه
و او هنوز شکوفاست بین آدمها

 

بیا دنیا رو قسمت کنیم
آسمون واسه تو ابراش واسه من
دریا واسه تو موجاش واسه من
خورشید واسه تو ماه واسه من
اصلا دنیا مال تو ، تو مال من

از دوستت دارم نوشتم ؛ پاره کردی
احساس زیبای مرا آواره کردی
گفتم بدون شاه عشقت کیش و ماتم
ماتم چطور این عاشقی‌ را چاره کردی ؟؟؟

 

باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند.
 نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن

دلم برای کسی تنگ است که دل تنگ است…

دلم برای کسی تنگ است که طلوع عشق را به قلب من هدیه می دهد …

دلم برای کسی تنگ است ه با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند…

دلم برای کسی تنگ است که تنم آغوشش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که دستانم دستان پر مهرش را می طلبد…

دلم برای کسی تنگ است که سرم شانه هایش را آرزو دارد…

دلم برای کسی تنگ است که گوشهایم شنیدن صدایش را حسرت می کشد …

دلم برای کسی تنگ است که چشمانم ، چشمانش را می طلبد …

دلم برای کسی تنگ است که مشامم به دنبال عطر تن اوست…

دلم برای کسی تنگ است که اشکهایم را دیده…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییم را چشیده…

دلم برای کسی تنگ است که سرنوشتش همانند من است…

دلم برای کسی تنگ است که دلش همانند دل من است…

دلم برای کسی تنگ است که تنهاییش تنهایی من است…

دلم برای کسی تنگ است که مرهم زخمهای کهنه است…

دلم برای کسی تنگ است که محرم اسرار است…

دلم برای کسی تنگ است که راهنمای زندگیست…

دلم برای کسی تنگ است که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند…

دلم برای کسی تنگ است که دوست نام اوست…

دلم برای کسی تنگ است که دوستیش بدون (( تا )) است…

دلم برای کسی تنگ است  که دل تنگ دل تنگی هایم است…

 

 

 

همه گویند که رنگی به رخسار ندارم

 

 

 

مرض و درد دل خویش ندانم     

 

 

 

گفتند راهی شو سوی می کده سازند تورا

 

 

 

 

 

نوش جامی ز آن می ، کندت از بند رها

 

 

 

اولین جام که نوشیدمش از بهر شفا 

 

 

 

 

 

ناگهان یادی نیفتاد ز یادم جز خدا   

 

 

 

دگر از خود دگرگون و پریشان شدم  

 

 

 

همچو نادانی ز کار خویش پشیمان شدم

 

 

 

 

 

سر در گریبان فرو برده و آهسته به راه افتادم

 

 

 

 

 

در راه روان بودم و ناگه به چاه افتادم

 

 

 

از درد دل و پای خودم ناله کنان می گفتم

 

 

 

هر که دورش کند از خود ، نادم به پایش افتد

 

 

 

کس ندانست مرض و درد دل من چیست

 

 

 

 

 

مرحم و دوری از یاد خدا می و می کده ها نیست

 

 

 

آگه شده از یاد خدا با خود چنان می گفتم 

 

هر کجا باشی و باشم سوی تو بر سجده می افتم

 

 

 



بی تو من چیستم؟

ابر اندوه… 

 بی تو برگ پاییزم در پنجه ی باد

  بی تو اشکم…
دردم…

آهم…آشیان برده ز  یاد

مرغ درمانده به شب گمراهم

بی تو خاکستر سردم

خاموش…

نتپد دیگر در سینه ی من دل با شوق…

نه مرا بر لب بانگ شادی نه خروش… 

  با تو چون سرو استوارم از باد …

  همچو قاصدکان رقصانم…شاد

با تو خورشید،نورش را می تاباند تا آن سوی تاریکی ها

با تو آن غنچه ی سرمست…

آن آواز خوش بلبلکان می شوم.

  آری بی تو هیچ و با تو من،من می شو
م

 

 

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
پيوندها


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 61
بازدید هفته : 267
بازدید ماه : 265
بازدید کل : 318261
تعداد مطالب : 68
تعداد نظرات : 12
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


ابزار وبلاگنویسی